رسوای زمانه منم....

تغییرات در سال های اخیر به اندازه ای شتابان و با سرعت بالاست که هر سال این زمونه به اندازه دهه های پیشینه....

تغییرات در سال های اخیر به اندازه ای کند و کم سرعت شده که هر سال این زمونه به اندازه چند هفته آیندست....

تفاوت ها زندگی رو مشخص و راه ها رو هموار می کنن....

تغییرات هم مثل خیلی چیزای دیگه کاملاً نسبی خودشون رو به رخ می کشن....

خیلی وقت شده وقت نکردم تو وبلاگ بنویسم و الان دوست دارم دوباره همگام شم

با تغییرات... با تکنولوژی روز

قدیما میگفتن خواهی نشوی رسوا هم رنگ چماعت شو....

من باید در این یه مورد آهنگ رسوای زمانه منم رو حفظ کنم....

باید منو ببخشید که نمیتونم تکنولوژی دیگه ای رو جای بروزر انتخاب کنم

نوستالوژي مهر با طعم مدرسه هاي قوطي كبريتي

مهر، راه دور مدرسه، راه خاكي و گل آلود و بدون پياده رو، راه حله حوله هاي كنار خيابان، راه بي خط عبورعابر پياده، راه همراهان بي شيله پيله ي كودكي

مهر، صف، انتظار نشستن روي نيمكت، انتظار و سياهي رفتن چشم، قرآن سر صف، نيايشو دعاهاي هفتگي، ورزش صبحگاهي، يك دست فاصله و خنده هاي پنهاني، صف و انتظار تمام شدن عقده هاي ناظر براي سخنران شدن

مهر، زنگ اول، رياضي، استرس مشق هاي نوشته نشده، آقا اجازه ببخشيد، حال خوب تا آخر روز حال بد تا آخر روز، مثال هاي ژاپن آقا معلم

مهر، زدو خورد زنگ تفريح، تنها خوري توي بوفه، ساندويچ خونگي هاي مامان، سيب زرد و سبز فصل، حياط گنده بي سرو ته، آقا ندو هاي ناظم مدرسه، لگد، فرار، زنگ تفريح و تمام نقطه هاي كور مدرسه

مهر سرو صداي قبل از اومدن معلم، نگهبان سر پيچ راهرو، برپا گفتناي مبسر،خوب ها و بدها، مبسر عقده اي، آخرين هشدار ناظم، و باز هم سرو صدا

مهر، زنگ نماز، فرار، نون، بچه هاي انتظامات دم در بالا پريدن از ديوار مدرسه، نيم ساعت الافي

مهر، حقوق كم آقا معلم، دوستاي دكتر آقا معلم، كلافگي آقا معلم، آقا بسه هاي بچه ها،مشق فردا و تمام.

مهر، زنگ آخر، دعوا، لشكر كشي، كتك و فرار

مهر، مستطيل باز هم مستطيل، آسفالت و باز هم آسفالت، جريمه شدن سر آسونترين بازي: دو

مهر، رنگ زرد آجرها، رنگ سياه مانتوهاي خانم معلم ها، در بزرگ ورودي، شعار هاي سياسي رو در و ديوار

مهر، آبان، آذر

مهر 1372 ايران .....

آنچه نامش سنت است....(۱)

صحبت دو دانشجو ی رشته معماری حول زیبایی شناسی٬ خط و مشی معماری آوانگادر و نو گرایی و سنت کار معمولی ست که باید از دو دانشجوی معماری انتظار داشت (و حتي اگر اين بحث ها در بين دانشجوها نباشد بايد اين رو يك مشكل تلقي كرد) اما بعد از دوران دانشجویی معماران به چند دسته تقسیم می شوند: معمارانی که معماری قوطی کبریتی را برمیگزینند و معمار نظام مهندسی آپارتمان های معمولی می شوند با 12 ستون و دو یا سه خواب و چهار بادبند که خلاقیت شان منجر به حذف بادبند و گذاشتن دیوار برشی می شود که بازشو داشته باشد.... معماراني هم به کارهای غیر از مسکونی می پردازند تا بتوانند کمی از خلاقیتشان استفاده کنند و فرم هایی ابداع کند که در نوع خود جالب باشد.... در ضمیر ناخود آگاه این دو گروه هیچ گاه صحبتی از سبک خاص نیست صحبت از فولدینگ و عوامل سنتی نیست صحبت از سنت گرایی یا پست مدرن نیست بحث انجام پروژست و بس ... بحث انجام پروژه به روشيست كه بهترين عملكرد رو داشته باشه. البته در معماران آگاه هميشه آگاهي و شرايط اقليمي به معمار خودش رو غالب ميكنه همونطور كه خودش رو به تمام اركان زندگي غالب كرده: خلق و خو - رنگ - فرهنگ- انديشه- تفريحات و حتي اعتقادات... بله شرايط اينگونه ايجاب ميكنه اين بهترين جمله اي هست كه تو معماري يك معمار خلاق ميتونه براي تثبيت و تفهيم فرم به همه بگه از يك مهندس بلند مرتبه معماري تا درجه پايين ترين انسان معماري فهم. نمون اين كارها در همه جا مشهود و قابل مقايسه با ديگر ابنيه هست تميدوارم تو نظرات خودتون اين بناها رو نام ببريد.... بحث اصلي دسته بندي نكردن اين معماري هاست كه از ديد يك معمار و يك دانشجو بالكل با هم فرق ميكنن يك دانشجو با ديدن يك بنا به بررسي سبك و معمار به عملكرد و فرم و همخواني ها با شرايط پروژه ميپردازه اما بغرنج ترين خط اين نوشته اينجاست: دانشجوها به استناد صحبت همين معماران بزرگوار (كه كم كم دارند به جرگه اساتيد گرام ميپيوندند) كم كم به سويي ميرند كه از بررسي اين سبك ها دل زده و اين رو كاري "بدور از بازار كار" ميدونند قباديان نويسنده و تقسيم كننده معماران به سبك هاي مختلف بررسي اين گونه معماري رو كاري ارزشمند ميدونه و بر اين اعتقاد داره براي تفهيم معماري و راحت تر شدن ايده ها و انگيزه هاي معمار "ميبايست" اين دسته بندي ها انجام بشه.

سن معماری به سر رسید

بیاد داریم زمانی رو که داریوش با ترانه سال 2000 مردم رو باز هم به انسانیت و تفکر در عادت های اجتماعی و حفظ سنت ها دعوت میکرد. این ترانه که از اعماق جامعه با صدای خاموش هر روز با یک حس نوستالوژیک جدید و جدیدتر میشه شاید یکی از جنبش هایی باشه که همه با یادآوری گذشته به لحاظ ظاهری با اون همدردی میکنن. حسی که نه به صورت ظاهری بلکه باید به صورت کاملاً روابط اجتماعی به مردم و مخصوصاً جامعه معمار فهمونده بشه:

1. تکنولوژی با معماری چه کرد؟

2. تاثیر رسانه در معماری امروز چیست؟

3. آیا روابط اجتماعی حاصل از ورود تکنولوژی بر معماری دوران ما تاثیر گذاشته است؟

پوسته ظاهری گذشته که اغلب (چه بد و چه خوب) به صورت کهنه نمودار میشه چماقی شده بر سر هر چه در گذشته داشتیم

1. خانم ها در گذشته آزاد نبودند.

2. تمدن در گذشته وجود نداشته.

3. ما با عصر جدید و تکنولوژی به مدنیت میرسیم.

ما به عنوان معماران نسل جدید (آوانگادر یا غیر آوانگاد) اگر نتونیم به این سوالات و این شبهه ها کنار بیایم و حداقل در مورد هر کدومشون چند مطلب خوب نخونیم واقعاً باید تاسف بخوریم که نمیدونیم چطور باید طراحی کنیم.

احترام به تفکرات، اندیشه های دمدمی مزاج و تغییر کننده، مطالعات در زمینه های مختلف، تفکر ، تفکر و تفکر خیلی خیلی لازمه دوستان سن معماری ما نباید با چهار تا حجم و سه تا پلان نظام مهندسی اونقدر درگیر بشه که از اصل موضوع که خلق فضاهای باکیفیته دور بمونه

دوستان دریابید این سن معماری رو


انتقادهاي شديد قرائتي از معماري مساجد، و...

مدتها پیش شایدهای معمارانه ام به معماری اسلامی مساجد بسیار بدبین شد ... مدتی بعد با مطالعه آثار نثر خوشبین و در مقطعی دیگر دوباره به خرج و برج معماری اسلامی بدبین شده

مطلب زیر بدون شرح رک و بدون لفافه های معماریست....


حجت‌الاسلام قرائتی در همایش تجلیل از بانوان قرآنی با انتقاد از عدم حضور آموزه‌ های قرآنی ....

نوشتن قرآن بر روی برنج کار بیهوده است
قرائتی برخی کار‌های قرآنی را بیهوده دانست و در این خصوص اظهار داشت: در کشور ما متأسفانه پولها و عمر انسانها صرف برخی کارهای بیهوده می‌ شود، مثلاً آیات قرآن را بر روی برنج می ‌نویسند و یا در جایی مشاهده می‌شود یک مربی مهدکودک آیاتی را به کودکان آموزش می‌ دهد که علما هم نمی‌توانند مفهوم آن را درک کنند یا بخوانند و یا برخی افراد سوره «حمد» را یک نفس می‌ خوانند، این کارها به چه درد می ‌خورد، همچنین حفظ قرآن نعمت است، اما اگر کسی که استعدادش ضعیف است را مجبور به حفظ کنیم تنها خاطره تلخی از حفظ برای او می ‌ماند.
معماری مساجد ما اسلامی نیست
وی در ادامه باز هم به برخی کارهای اشتباه و بی نتیجه اشاره کرد و گفت: برخی می‌ گویند سوره انعام را ختم کنیم، کجا آمده که فقط سوره انعام بخوانید، کل قرآن حکمت و برکت است، همچنین متأسفانه همه محراب‌ ها ضد نهج ‌البلاغه و آموزه ‌هاي آن هستند؛ پیامبر هنگامی که نماز می‌ خواند پرده ‌های پیش رویش را برمی‌ داشت و می‌ گفت: گلهای این پرده حواس انسان را پرت می ‌کند، اما امروزه محراب ‌های عبادت را کاشیکاری و تزئیین می ‌کنند. قرآن کریم را در بالاترین نقاط مسجد و با خطوط عجیب و غریب کوفی، میخی و «سیخی» می‌ نویسند، در حالی که حتی جنیان هم نمی ‌توانند این آیات را بخوانند و به اینها می ‌گویند هنر معماری.

وی با اشاره به کاستی ‌ها و اشتباهات در کار قرآنی گفت: متأسفانه تلاوت قرآن تبدیل به هنرنمایی شده، تولید فیلم کوتاه با مضامین قرآنی بسیار کم است، تفسیر ساده قرآن برای کودکان نداریم، موقوفات قرآنی اندک است، نذر برای تلاوت بسیار قلیل است و اغلب نذورات، «نذورات پلویی و چلویی» است، همچنین در حوزه‌ های علمیه و دانشگاهها، قرآن کمتر اهمیت دارد، در حالی که نیاز است مبنای کار قرآن باشد و افرادی که دکترای علوم قرآنی دارند باید به سمت تفسیر بروند نه فقط به خواندن و حفظ بپردازند.

منبع

"شاید"، خاطراتی برای تمام معماران

"شاید" نمیدونم چرا ولی خیلی زیاد عاشق این کلمه ام کلمه ای که هر وقت به چیزی ایمان دارم باورش دارم و دیگه خیلی سخته از دستش بدم ایمان و باورم در اون زمینه رو متزلزل میکنه باوری که شاید اصلاً اشتباه باشه... شک و قرار دادن فرد در دو راهی بعد از اعتماد ورسیدن به باور اصولاً کار خوبی هست یا نه ؟ و اینکه چه کسانی در این زمینه فعال بودند همیشه برای من جالب بوده دید جالبیه رو به جهان هستی و باورها...

شک همیشه در ذات واقعیت ها حقیقت های بزرگی رو برملا کرده که امروز به واقعیت هایی تبدیل شدند که باید دوباره به اونها شک کرد ...

امانوئل کانت فردی که در دوران عقلانیت به خود دوران یعنی عقلانیت محض شک کرد... اما مطمئناً نقش عقل رو در زندگی بشر پنهان نمیکرد...

کتابهای کانت را از اینجا دانلود کنید

عمر خیام هم یکی دیگه از شک کننده ها به آنچه به آن ایمان داشت بود شک به خدا شکی که حرف زدن توی اون وادی دقیقاً مثل راه رفتن روی لبه شمشیر بود چه برسه به شعر گفتن ... اما تنها هنرمندی میتونست اینطور شکاکانه به موضوع نگاه کنه که خودش عمیقاً متنفره از کسانی که بدون دلیل و تنها با جبر جغرافیایی و جبر دوران به خدا ایمان دارند...

قومی متفکرند اندر ره دین****قومی به گمان فتاده در راه یقین

میترسم از آن که بانگ آید روزی****کای بیخبران راه نه آنست و نه این

شک در کلییت خودش چیز بدی نشون داده نمیشه اما نمیدونم چرا اینقدر واژه مضموم و بدیه...

شک من به تمام باورها و دستاوردهای معماری همیشه خودم رو اذیت میکنه و این تعصب برای خودم پیش میاد که نکنه آون چیزی که بدست آوردیم بهترین حالت هایی هست که میتونستیم خلق کنیم

البته باز هم در این شک نداریم که هممون از 100 درصد توانایی هامون استفاده نمیکنیم شرایط محیطی فردی اعتقادی که مهمترینشون همون اولی هست نمیزاره که یک معمار خودش باشه ...

این باختن نقش خود، که شاید ها نقش اساسی در اون نقش پررنگی ایفا میکنند، خاطراتی برای تمام ماست....

این مطلب آخرین مطلب سال 91 و آخرین مطلب دوران تجرد من و یکی از دوسداشتنی ترین بحث های من بود (برای خودم)

نه من نه تو

اصلن از اصل و نسب ها خبر نداشتیم یک هو رفتیم سر اصل مطلب . . . همه از اصل میترسیدندو و با بحث و گفتگو سعی داشتند به حاشیه برند و خودشون رو در حد کار اصلی ندونن (یعنی ما بالاتر از اینیم که از این کارهای خفیف بکنیم) خوشم میاد از امثال معمارهای که مشاوران بزرگ زدندو هنوز پول مدیریت خامشون نکرده هنوز قلم پشت گوششونه و ایده پس کله شون. . . شیرینی کار بزرگ بعد از زحمت و از همه مهمتر استرس شبانه روزی به پول و سوده کاره که شیر مردایی پیدا میشند که هنوز این شیرینی رو به شیرینی حس ارضا معمارانه شون بفروشن. . . سخن کوتاه کنم و زبان بر کام در آشفته بازار دنبال کار خوب هم هستند معمارانی چون دانشمیر .  . . .

رفاه- معماری-انسان

رفاه- اقتصاد- سیاست های اقتصادی مسئولان کشوری- تحریم های کشورهای جهان علیه یکدیگر - بالا رفتن قیمت طلا در بازار های جهانی - چند گانه شدن نرخ ارز - کشمکشهای سیاسی کشورهایی با سیاست های متفاوت - فشار های اقتصادی بر زندگی مردم - کم شدن بودجه پروژه های عمرانی در داخل کشور- قوانین دوره جدید برنامه و بودجه برای تمدید صلاحیت مشاوران- بسته شدن و منقضی شدن گواهینامه مشاوران زیادی در سرتاسر ایران- تبلیغات منفی علیه یک کشور و به به و چه چه کردن بعضی شبکه ها برای کشور خود - علاقه به زندگی در رفاه بیشتر، حقوق بالاتر، و زندگی به اصطلاح آزادتر همه و همه تاثیراتی بر معماری کشور ما داشته و خواهند داشت.

 لرزش شدید نمودارهای قیمت طلا در بازار های جهانی، و بالاخص ایران دید مردم را در مورد نحوه سرمایه گذاری عوض کرده است.

هر چند وفاداران معماری معاصر ایران هنوز از پیشه شان دل نکنده اند و به شغل شریف بساز بفروشی مشغولند ولی در حالت کلی مسائل و مشکلات اقتصادی از طرفی و دیدگاه قبله گرایانه غرب از سمتی دیگر معماری ما را وارد مسیری میانبر به سوی مدینه فاضله کرده مدینه فاضله ای که شاید در حقیقت سرابی بیش نباشد.

کارو اثرات معماری معاصر ایران جدا از کارهای اصیل و معدود اکثراً به دنبال خلق فرم های زیبا پسندانه غربی با تخریب عملکرد و در برخی موارد تقلید ناشیانه از یک اثر مسیر آینده معماری ایران را کاملاً مه آلود کرده است همانطور که قیمت دلار و طلا قابل پیش بینی نیست مسیر معماری نیز بستگی به معماری جهانی دارد سبکی جدید اگر یکباره در جهان ظهور کند چند سال بعد اثراتش را در دانشگاههای کشور مشاهده می کنیم.

همانطور که در حال حاضر شاهد کارهای دیکانس در کارهای دانشجویی هستیم هر چند استادان و صاحب نمره های عرصه های دانشگاهی به این کارها نمره پایین دهند اما فکر بچه ها را نسبت به این کارهاعوض نمیکنند نه که نتوانند – وقت ندارند و این باعث میشه آثار دیکانس دانشجویی بدون پیشرفت در دوران بازار کار وارد حیطه عمل شده و اثراتی نا پخته و بسیار خام و صلب به اجرا درآیند

نگاه به قدرت برتر که زمانی ما بودیم و الان غرب گرسنگی و ولع ما برای آن ها شدن را روز به روز گسترش می دهد – کمی باید گرسنگی کشید تا به قناعت رسید

 

کلاف خط

معماری از روز اول با خط کشیدن شروع میشه خط های صاف منحنی لرزان و انواع خط

یکی از اساتید معماری که در زمینه تدریس معماری صاحب سبکه و آثار معماری زیادی ازش به جا مونده هوشنگ سیحون استاد و مدیر گروه سالهای دور دانشگاه تهران است

عکس های زیر نمونه ای از کارهای معروف به کلاف خط از آثار اوست که یکی از تمرین های ناب برای خلاقیت و خط های صاف است

منبع : مستند زندگی سیحون  با نام خط در خیال
                                                    
اینهم نمونه ای از کارهای پیکاسو که خیلی شبیه کلاف خط های دوستش سیحونه

معمار دینی

اونوقت ها معمار شیخ هم بود (عالم دینی)  کار ها به اندازه الان تخصصی نبود یا اگه بود کسی به این تخصص اندازه الان اهمیت نمیداد

معمار مث بقیه مردم بود نماز ظهر که میشد چند ساعت استراحت داشت بعدشم دوباره کار تا بعد عصر

بعد از این مدت که تو طول سال بین 7 تا 10 ساعت متغیر بود دیگه واقعاً مال زن و بچه هاش بود

اینه که میگن زمستونا نمیشه کار کرد چون روز کوتاه تر بود... معمار فدای معماری نمیشد زنش هم از این که زن معمار شده احساس بدبختی نمیکرد که شوهرم تمام وقتشو گذاشته برای معماری... همه چیز جای خودش رو داشت یه نظم مثل نظم باغ ایرانی همه چیز سر جاش بود منظم و تمیز از چیز دیگه

زن - معماری - فراغت - بچه - نماز - کار-  بعضاً کشاورزی و دامداری- سر چهار راه نشستن -  لذت های زندگی خانوادگی - مهمونی های شبونه همه و همه بودن سر جاشون بودن اما فرقی که با حالا میکردن این بود که معمار فدای هیچکدوم از اینا نمیشد با همه بود مشکل اقتصادی داشت اما قانع بود زمونه این زمونه نبود میشد هزار جوره باهاش کنار اومد

معمار امروزی معمار نیست موجودیه که از بس به کارش میرسه با زن و بچش غریبس خداش شده پول!!!.   زن شده موجودی که تحملش میکنی بعضی موقع ها هم دوسش داری زندگی میکنی که به جایی برسی به جایی که معماری بزرگتر از معمارهای دیگه باشی

معماری که روزی برای خیلی ها مقدس بود معماری که در خدمت مذهب و دین بود امروزه کثیف شده نه که مقدس نیست نجسه نجس

یکروز میبینی دراز کشیدیو عزرائیل رو سینت نشسته و همه میگن اشهدو بخون.... مهندس الان فکر اون موقع رو بکن این معماری مقدس اونجا میتونه بدردت بخوره یا تمام عمر با یه معماری نجس سر و کله میزدی

چند بار سر این موضوع رفتم تو کما بین معماری مقدس و معماری نجس راه زیادی نیست هدفت مهمه خدمت تو به خلق  یا خدمت خلق به تو ؟

طبیعت- معماری- و در آخر انسان

انسان موجود عجیب و فوق العاده پررویست ... مطمئنم همه با کمی فکر به این طرز تفکر میرسند قطع سالانه 100 میلیون درخت تنها برای شب کریسمس از بین بردن 350 تن خاک کشاورزی تنها برای استفاده از کود شیمیایی منقرض شدن یک گونه زیستی در هر 20 دقیقه استفاده های شخصی از دام... زمین کشاورزی... و نابودی لایه اوزون در چند دهه اخیر همه و همه این ادعا رو  ثابت میکنه

معماری و انسان از روزگار غارنشینی با هم عجین بودند و هیچ زمانی در طول تاریخ از هم جدا نشدند مکان یابی های غار نوع چادرچادر نشینان انواع خانه های چینه ای و گلی و سنگی و در نهایت شهرنشینی و ایجاد تمدن از این عجین شدن بهره میبرن گاهی تفکر و گاهی جرقه خلاقیت به مدد انسان میاد تا انسان بدونه و بفهمه که این کار رو چطور بهتر و سریعتر انجام بده

طبیعت... و اما طبیعت مظلومترین موجود خداوند با رفاقتی مادر وار همیشه با انسان بوده هست و خواهد بود انسان بی مروت و بچه صفتی که تنها مادر خودش رو بستری برای پیشرفت میبینه تا به بالاترین آسایش برسه .... آسایشی که نمیدونه بدون مادر آرامشی نخواهد داشت

و طبیعت چقدر سخاوتمندانه بدون هیچ ادعا و چشم داشتی هنوز اینقدر به انسان کمک میکنه تا به نابودی خودش ختم شه

رابطه مهم ترین عنصر زندگی یک معمار طبیعت انسان و معماریست (که نمیدونم چرا به نادرست اسم درسی رو گذاشتند انسان طبیعت معماری؟ البته این هم از وجوه پررویی انسان است که همیشه اسم شون رو در ابتدای جمله میارن) در دانشگاهها به صورت درسی ارائه میشه که بهره گیری از طبیعت و راه حل های طبیعی برای استفاده در معماری در اون ارائه میشه و جالبه که قسمت انسان شناسی از اول تا آخرش به تکریم انسان و انسان خوب است و این حرفا میپردازه شاید هم چند کتاب خوب در این درس ارائه بشه

جریان میشه مشک آن است که ببوید نه آن که انسان بگوید

جایگاه مخرب انسان از سال 2002 به بعد کم کم برای انسان ها به تفکری درامد که پسوندی به تمام رشته ها دادند پسوند سبز : معماری سبز شهر سبز دولت سبز بانکداری سبز اداره سبز.... اما این سبز کم رنگ تر از اونی بود که یک انقلاب به پا کنه یا خجلوی خطر سقوط زمین رو بگیره

ما هم مقصریم از منی که شعار میدم و بعدش با ماشین میرم تفریح و کاغذ مچاله میکنم و هزار عمل ضد زیست محیطی انجام میدم تا تو . تویی که همین کارا رو حتی نصف من انجام میدی

آجر ها سنگ ها ماسه ها و خاکهایی که هزینه اصلی اونها بیشتر از خون من و شماست و سالهای سال طول کشیده تا خاک شدند به یکباره برای معماری مصرف میشند اینه که تو منشور معماری سبز صحبت از مصالح تجدید شونده زده میشه

در نهایت معماری میتونه سبز باشه حتی اگر عمر ساختمان به بالای صد سال برسه آقا جهنم همون صد سال ولی توی ایران الان تمام ساختمانهای سی ساله کلنگی شدند

این هم مشکل من و توه که معماری رو مد کردیم و هر روز مد دیروز رو خراب و مد جدیدی درست میکنیم

مشکل من و توایم


سرعت و هیجان

انسان با سرعت معمولی 5 کیلومتر بر ساعت و نهایتاً با سرعت 35 کیلومتر بر ساعت دارای قدرت مانور بالا حرکت در جا عقب و حرکت به راست و چپ بدون هدر دادن مکان و زمان و جلوگیری از برخورد به صورت غریزی و همچنین بهترین عکس العملها در هنگام برخورد اگر و تنها اگر ماشین بود یکی از بهترین انواع آن به شمار میرفت در مقایسه با انسان اتومبیل با سرعت چند صد کیلومتری بر ساعت حرکت میکند سرعت بالا یکی از عوامل مخل آرامش انسان است که حالتی فوق العاده در بشر ایجاد میکند که به هیجان مشهور است هیجان و گونه سرعت ان از مهیج ترین ساخته های دست بشر است که بسیار زرق و برق دارد اتومبیل با قدرت مانور بسیار پایینتر نسبت به انسان در هنگام تصادفات هیچ گونه عکس العملی از خود نشان نمیدهد کیسه هوا- سرب کف ماشین برای تعادل بالا و ... راهکارهایی برای بهبود این وسیله نقلیه است امروزه عمر بشر نسبت به گونه های قدیمی خود بسیار اندک شده از این رو انسان سعی میکند با سرعت بخشیدن به تمام وجوه زندگی عمر کوتاه خود را جبران کند ناآگاه از این که آرامشی که این سرعت پایین در پی قرنها به دست آورده است را چند ساله از بین خواهد بردمیانگین حرکت آرامش بخش انسان گاه میتواند تا چند کیلومتر بر ساعت دیگر به نسبت وسیله نقلیه افزایش یابد برای مثال حرکت اسب در حالت آزاد.... حرکت دوچرخه در حالت ارام.... حرکت با ماشین با سرعت حدود 30کیلومتر ... حرکت با هواپیما یا وسیله پرنده دیگر با سرعت 100 کیلومتراینها نسبت به انسان سرعت بسیار بالایی دارند اما به نسبت خود حرکت کندی دارند و به همین علت آرامش ناخودآگاهی نسبت به وضعیت سریع خود دارندشهر امروز - ساختمانهای امروز با کدام یک از این دو مطابقت دارد و خواهد داشت؟ خیابانهای صاف و راست دیروز برای حرکت سریع در لابلای ساختمانها و فضاها در مقابل خیابانهای با قوس و خم و پیچ امروزه نشانگر حرکت ذهن طراحان به سوی حرکت با آرامش است. ولی طراح اگر بتواند حتی با جابه جایی ژن برای مسافت های ناحیه ای و شهری موافقت خواهد کرد حرکتی در حد 20000 کیلومتر در ساعت!!!! تسریع در رفت و امد و روابط اجزای یک خانه کوچک هم به همین نسبت مورد توجه خواهد بود شما طراح وجهه ای از زندگی فردای خود هستید کدام سرعت برای شما خوشایند تر است

شهر خاموش من ...

ستاره ها به چشم نمی آید آنقدر که باید دیده شوندو به وجودشان فکر شود روشنی شب شهر چشمک زدنشان را از ما گرفته... نورافکن های رو به آسمان که برای وجود ساختمانها و اثباتشان به اهالی شهر به این سو آن سو میرود حرف های ریش سفیدان قوم را در مورد ستاره ها و راز و رمز هایشان پوچ و بی معنی می سازد این گونه لذت های کویری کم اند و کم تر فرصت جولان در مقابل زرق و برق های شهری پیدا میکنند.


بیرجند- زاهدان و خیلی شهرهای دیگه تو دور تکامل شهری به خوبی قرار نگرفتند و یکباره بزرگ شدند روستاهای به هم پیوسته با فرهنگ و مردمی نا همگن و نا متجانس زندگی در شهر رو برای آدم های غریبه سخت میکنه و در عوض شهرهایی مثل یزد و نیشابور به دلیل اینکه روند رشدی قابل توجهی نداشتند و مهاجرت های روستا به شهر غیر متعارف نبوده میشه یه جورایی فرقشون داد با شهرهای افسار گسیخته.

برای اولین بار مقایسه جمعیتی شهرهای ایران رو تو یه جدول کتاب تحلیلی از ویژگیهای برنامه ریزی در ایران آقای ناصر دهاقانی دیدم رشد بعضی شهرها انقدر زیاد بود که آدم باورش نمیشد از این جدول خیلی درسها میشد گرفت اول اینکه بعضی شهرهای ما شهر نیست مجموع الروستاهاست و بعضی ها واقعاً شهره.

در مجموع الروستاها معمولا هر کسی و هر چیزی جای خودش نیست و مکان ها و شخصیتها جابه جا میشن شدید. اما در شهر ها تفریح لذت درس کار همدلی اجتماعی و همه چیزهای لازمه زندگی اجتماعی که بهترین وجهه از اونا رو میشه تو روستا دید کنار هم قرار گرفتند. این شهرها بنا به مصلحت ها بر پایه روابط اقتصادی زنده اند اما روابط فرهنگی عشیره ای هم توشون هست.

یاد صحبت های استادمون در رابطه با فرق های شهر و روستا افتادم که تو اون کلاس برا اولین بار شنیدمشون.

لپ کلام اینکه شهر من شهر نیست. شاید یه روز شهر بشه ولی شهر الان یه چیز دیگه خواهد شد ابر شهر یا فرهنگ شهر. مثل اینکه 10 سال دیگه من به اندازه داداشم میشم ولی اون هم کم سن و سال نمیمونه و بزرگ میشه رشد منو داداشم یکسانه اما به نظر شما رشد مجموع الروستاها و شهر یکیه؟

شهر جوونه یا نونهال و آیا مجموع الروستا الان نونهاله یا یه نوزاد عقب مونده؟آیا قدرت یک شهر رو پیدا خواهد کرد ؟

یا شاید نطفه این شهر ها ی آینده کثیف تر از اونه که بشه چند سال دیگه اونا رو شهر نامید؟

شاید هم این شهر ها مثل فرزند بی پدر و مادری بشن که جز قتل در اجتماع هیچ چیزی رو نمی پسنده؟

خلاقیت معمار بهتر

شبیه یک دیونه بودم که با نگاه حسرت امیز وایستاده و کج داره به تلویزیون نگاه میکنه ... زیاد تلوزیونی نبودم به خاطر همین داداشم شک ورش داشت که سالمم یا نه.... یاد روزای گذشته نه چندان دور میافتادم که با یه فیلم اسکیس صدیق شب مون رو صبح میکردیم یا با دو ماژیک و چند تا روان نویس چه ذوق و شوقی داشتیم واسه کشیدن

حقاً بدردمون خورد

وجداناً اول معمار شدن باید این چیزا رو یاد گرفت....

الانم به لطف دانشگاههایی مث دانشگاه ما دیگه همه معمار شدن و به صرفه هست که یه نفر بره پشت تلوزیون و جلسه کلاس درسو عمومی تر از عمومی کنه

ساعت شش تا شش و نیم این برنامه در شبکه اموزش شرو میشه تو روزای اداری هم برنامه پخش میکنه (جمعه تعطیله)

برنامه خلاقیت معماری رو میگم که تازه گی ها فصل دومش هم شروع  شده البته دوستن زحمت کشیدند و فصل اول رو گذاشتند برای دانلود....

آقای عماد الدین زند هم مانند بقیه اساتید راحت و روان خط میکشه و تمامی انسانهای جلوی تلوزیون رو به تحسین وادار میکنه .... تحسینی که خیلی از بچه های معماری در ابتدای فیلمهای صدیق و طایفه و مهدی نژاد از خودشون نشون میدن .... اما امروز دیگه اون روزگار نیست بچه های معماری هم مثل کمیت شون زرنگ هم شدند و کار هر کسی رو قبول ندارن

حتی تو یه بحث دانشجویی گفت فلانی زیاد تو کنکور قبولی میده درست اما این دلیل معمار بهتر بودنش که نیست!!!! جل الخالق دمت گرم بچه با این سن و سالت که درک و شعوری داری؟


هیولای نادانسته هیولا

بعد از چند سال دیروز دو درس افتادم این یعنی که شرایط نمیزاره آدم متخصص و با سواد بشه و فردا روز تو مملکت یه قاتل شهری دیگه با یه وبلاگ تو مملکت راه خواهد رفت و نظریات احمقانه ای از روی دلسوزی خواهد داد و با زبان چرب و نرمش همه چیز رو به هم خواهد بافت و شهر قارچیش رو بدتر از بد خواهد کرد آنچنان که هست و بوده بدتر خواهد شد  و انسانی شریف از این هیولای نادانسته هیولا انتقاد خواهد کرد و هیچ کس وبلاگ این انسان شریف رو نخواهد خوند و برای وبلاگ عزیزش تره هم خورد نخواهد کرد.

این یعنی الان برید وبلاگهای منتقد از مسولان رو به دقت بخونید تا خدای ناکرده شما دیگه مث ما نیفتید توی چاه.