ترکیبات فرمی مسجد جامع یزد

به طرف مسجد جامع یزد که میرفتم تصور اینو داشتم که هیچ هیچ رنگی رو نمیشه دید فکر کنید یه بشکه دوغاب گل از بالا ریختن روی تمام آمود های مسجد جامع... اینطوری بیشتر به ترکیبات فرمی مسجد جامع میشه دقت کرد...

از خیابون جلویی مسجد جامع که به طرف مسجد جامع حرکت کردم مناره هاشو راحت میدیدم... کمی جلوتر خیابون عریضی که به مسجد جامع ختم میشد رو دیدم که در روزگاران قدیم وجود نداشت و جلوی مسجد جامع یه میدون کوچک بود برای دیدنش یه سر به کتاب طراحی قضای شهری محمود توسلی بزنید....روبروی مسجد چند دیقه ای نشستم حولوحوش ساعت ۱۰ یا ۱۱ بود تورهای انگلیسی و ایتالیایی هم همون حوالی داشتن پرسه میزدنو تک و توک عکس میگرفتن نگاهی به مناره های متقارن ورودی انداختم دو مناره یکی با راه پله یک طرفه  و دومی رفتو برگشتی(البته نه به صورت امروزی) یکی با پشبند و یکی بدون پشبند یکی کار شاگردو یکی کار استاد....: یزدی های قدیمی میگن این دو تا مناره رو قرار بود استادی بسازه که توی یزد خیلی مشهور بود ... استاد پی و رند دو تا مناره رو ریختو یکی از اون ها رو به شاگردش که داشت به مرحله استادی میرسید سپرد... بعد از اتمام کار استاد که خیلی کم به کار شاگردش سر میزد سراغ کار شاگردش رفت و از راه پله بالا رفتو کار شاگردشو با کار خودش مقایسه کرد... اون فهمید تو یه مساحت مشخص شاگردش تونسته یه راه پله عریض تر و راحت تر بسازه همین طور تونسته بدون پشت بند مناره رو سالها نگه داره استاد از بالای مناره به پایین پرت شد ... عده ای میگن به خاطر حرص و جوش بود عده ای میگن به خاطر ذوق عده ای هم میگن باد انداختش.... الله اعلم

داخل جلو خان مسجد شدم فضای خوبی بود مخصوصا با گنبد بغلش که خوب  ترکیب شده بود زیر ورودی دوباره با تربیع دایره مواجه شدم این کار رو تو تمام بناهای یزد بدون استثنا دیدم که تو یه پست دیگه بیشتر تشریحش میکنم

وارد مسجد شدم به نظرم ترکیبات فرمی غنی مسجد خیلی خیلی بیشتر از آمود و تزئینات به چشم میخورد ولی نمیدونم چرا همه از کاشی کاری های ریز و قشنگش عکس میگرفتن

برای دیدن عکس ماهواره ای و قرار گیری در بافت اینجا
برای دیدن عکس تفاوتهای بافت در 50سال اخیر  اینجا برای دیدن عکس فعلی اینجا برای گالری عکس های مسجد جامع اینجا برای توضیحات مسجد جامع اینجا وبرای توضیحات کامل برای مسجد جامع اینجا رو کلیک کنید

به قسمت زیر گنبد جایی که زنهای یزدی میومدن و نماز میخوندم رفتم دالانی منو به یک راسته بزرگتر دیگه رسوندکه یک ماکت از شهر یزد توش بود درسته از ماکت زیاد نگهداری نکرده بودن ولی کارمنو خیلی خوب راه انداخت

آخه بدجور دنبال خیابان ۱۲ متری که به حساب بهسازی شده بود بودم  به یکی از بچه ها هم زنگ زدم آدرسشو نمیدونست خلاصه فهمیدم و رفتم پی اش...

یک یزدو یک امیر چخماق

اکثراْ یزدو با میدونی به نام امیر چخماق میشناسن

میدان تاریخی یا بهتره بگم مجموعه امیر چخماق قرن ۹ هجری ساخته و سال ۱۳۳۰به ثبت آثار ملی رسید

برای اطلاعات بیشتر در مورد این بنا  اینجا  و برای دیدن عکس های زیبای میدان اینجا را کلیک کنید.

مدول سه ردیفی فرد و متناسب میدان این بنا را زیبا تر از آون چیزی که هست نشون میده.

وارد فضای جزیره ای میدون که شدم حس عجیب بی حجابی منو گرفت انگار رفتی وسط یه فلکه خدا ژدر این شاه پهلوی رو بیامرزه که بازم نوچه هاش دلشون به حال این میدون سوختو تکه ژارش نکردن.... از خیلی ها شنیده بودم منظره یزد از بالای امیر چخماق خیلی زیباس

ولی افسوس که مسئول راه پله نمیدونستکه ممکنه جمعه ها توریستای بیشتریبیان و این مکان رو بخان ببینن... درسته خیلی تو شهر بودم ولی هنوز صبح بود... مجموعه داخلی امیر چخماق رو یه نگاهی کردم .....سرد زنده و با طراوت بود یه چیز زیر مجموعه خیلی منو به خودش متوجه کرد جگرکی...... جگرکی که باعث غنای حسی و غیر بصری مجموعه با بوی دمه سوختش شده بود یه چرخی دورو برش زدموبافت اطرافشو خاستم ببینم

برای بهتر فهمیدن مجموعه امیر چخماق حتماْ باید یه سری به کتابای دکتر محمود توسلی بزنید

مخصوصاْ طراحی در بافت قدیم یزد یا اصول و روشهای طراحی شهری

توی به سری اسکیس نشون داده قبلاْ این مجموعه چقد متراکم و محصور بوده و الان چطو تکه پاره.... بگذریم

هتلی تو همون نزدیکی بود به اسم والی  جالب بود برام هتل سنتی توی یکی از خونه های ثبت شده الحقو و الانصافکار خوبیه که با کاربری های زنده هم توریستو به دل بافت میکشونن هم یه بنا رو از مرگ تدریجی در میارن.... نیمه نیمه به همه جا رسیده و هیچ جا رو ندیده راهمو کج کردم به طرف مسجد جامع

....

 

یزد زیباست اگه تیر برق هابزارند

ساعت 8 صبح راه افتادم توی شهر برای یزد گردی، از امام خمینی شرو کرده بودم از ساختمانهای حاشیه خیابانی که به وسیله رضا خان شهر رو به صلیب کشیده بودند خیلی شنیده بودم شنیده بودم این ساختمان ها میتونن الگویی باشند برای معماری حاشیه خیابان برا عصر ما

انصافاً درست هم شنیده بودم

نمیدونم چرا ولی ساختمان های که تو خیابون قرار بود بازسازی بشن ضخامت دیوارهاشون یک متر بود مثل دیوارهای قدیم

خوشم اومد حالو هوای دوره رضا خان باقی مونده بود

جلوتر رفتم گفتم حیفه شهر رو بگردم ولی از تو بافت رد نشم سر یه کوچه وایستادم از پسر بچه ای پرسیدم :آقا پسر اینن کوچه چی داره ؟ به کجا میرسه؟

با جدیت گفت هیچی نداره پر کوچه س

تو دلم گفتم همین کوچه های شهرته که دیونم کرده

داخل همون کوچه رفتم ... محصوریت بالا سایه متوالی کوچه و سرم هایی(چوب های با مقطع گرد) که بالای کوچه دیوارها رو مهار کرده بود..... همین فرم کج و راست چوب ها خیلی زیبا بود زیبا تر از عکسی که من نگرفتم....اصولا عکس نگرفتن اینجا هنره.......القصه از کوچه با چشمایی سیر نشدنی داشتم رد میشدم با یه نقشه توی دست

به یه پیچ رسیدم به طرز وحشتناکی زیبا بود... از این لحاظ که این پیچه جوری بود که من غریبه رو اجازه نمیداد برم داخلش به خدا احساس امنیت نمیکردم

به راهم ادامه دادم ساباط های متوالی و روشن تاریکی یا بهتر بگم سایه روشن های متوالی منو دیونه کرده بود... وادار شدم چند دیقه ای بشینم و قدرت دست بنا- معمارهای قرن نه تا چهارده رو تحسین کنم....در این بین ویو های زیبا رو یه چیز گرفته بود تیر برق های متوالی و سیمهای آویزون توی بافت ... تا خود امیر چخماق از توی بافت و از روی نقشه رفتم

قبل از اینکه وارد میدون امیر چخماق بشم یه میدونچه منو تو آغوش گرفت لذتی که تو میدونچه های بیرجند هم قبلاً باهاش آشنا بودم یه گنبد یه ایوان و دیوارهای با تناسبی که با حجم و ترکیبشون کلی بازی میکردند از جمله زیبایی های کلی این میدون بودند از جزئیاتش نمیگم چون نه دوست دارم پوسته ای بشم نه وقتشو ... اسم این میدونچه که جلوی مسجد امیر چخماق بودو دقیق نمیدونم

 از میدونچه گذشتم وارد یه میدون تکه پاره تاریخی شدم غول آسا و مهربان خوش منظرو و استوار.......... امیر چخماق

از یزد شروع کردم

حولو حوش پنج صبح بود هوا گرفته و طوفان های بد کویری در حال وزیدن به مکانی رسیدیم شهرک مانند خوشحال شدم به دوستم گفتم فک کنم رسیدیم یزد

زهی خیال باطل اینجا فقط شهرک صنعتی بود... جلوتر رفتیم و بدون هیچ مقدمه ای اتوبوس داخل یک ساختمان ترمینال مانند شد صدای خسته و لهجه دارش بلند شد: بفرمائید رسیدیم ..خوش بگذره

از اتوبوس اومدم پایین زیاد سرد نبود کمی سوز داشت از اولین دری که دیدم وارد شدم در دیگه ای جلوتر به چشم میخورد انگار داد میزد بیا داخل... رفتم اما توده تبدیل به فضا شده بود اینجا یک حیاط داخلی غول آسا بود تنها خوبیش این بود می فهمیدی اینجا یه نقطه از فلات کویری ایرانه شایدم یزد

تا اومدم دستشویی و سالن انتظار رو پیدا کنم یه دور کامل دور حیاطه زده بودم

یه سوال هنوز تو ذهنم بود چرا اینقد غول آسا؟

انگار کار یک دانشجوی خوش دست بود همه چیز خوب بود ولی نمیدونم چرا محیط منو ارضا نمیکرد

بگذریم... وارد سالن انتظار شدم درسته از یک هشت ضلعی وسط فضا استفاده کرده بودن ولی انقده ستون داشت که آدم آدمو نمیدید... به اون صورت برای شهر ورودی ندیدم ورودی که هویت بارز یا یک دید کلی از یزد بهمون بده

بعدش داخل شهر رفتیم

...