بچه که بودیم با خونواده میرفتیم روستا پیش بابا بزرگ مامان بزرگ ، مامان بزرگم مارو عزیز میکرد و یه بزغاله به اسممون میکرد این بزغاله ی محسنه این بزغاله علی اینم بره احسان

همیشه سر بزغاله یا بره قوی تربا هم جر و بحث داشتیم با این که فقط اسم بزغاله مال ما بود.

از اون روزا خیلی گذشته دیگه میریم روستا مامان بزرگی نیست که بهمون بزغاله بده همه دور هم میشینیمو از کارو درآمدو این جور چیزا صحبت میکنن البته هنوزم به لطف بابا بزرگ اون حال و هوا باقی مونده ولی تو شهر انگار یه کس دیگه ایم

چند روز پیش دیدم چند تا از بچه ها جلو یه آکواریوم وایستادن و سر ماهی خوشکله جر وبحث میکنن

هنوز هم در جریانیم

داریم زندگی میکنیم اما یه جور دیگه

چند روز پیشتر هم تو یه برنامه تلویزیونی جمشید مشایخی گفت دغدغه این روزهای من اینه که آیا بشر به همون اندازه که تکنولوژیش پیشرفت کرده انسانیتشم پیشرفت کرده؟

و خوب گفت که دقت کنیم تکنولوژیش به چه دردش خورده؟

....