وياد ها ميرود از يادمان
مانند ابري در آسمان بزرگ
در آسمان سياه، سفيد، آفتابي...
آفتابي شود شايد صبح نوروز پر از بارانم
باراني چو رگبار تگرگ بهاري
در صبح، ظهر، شب...
شب خواهد شد صبح سپيدمان
با ياد رفته در زير خروارها خاک...
وياد ها ميرود از يادمان چه زود...



باز هم نوروز و تعطيلاتش گذشت و ما باز هم يادمان رفت به خيلي ها تبريک بگوييم
تبريک دست و پا شکسته ما بي سرو پاها را بعد از روزها بپذيريد...